شنبه 27 آبان 1398برچسب:, |

 
 

یکنین حداقل یکیشو بخون                              معنی عشق

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان
لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده
بود. لنا ۳ روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض
لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و…

 

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

 

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

 

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق… ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت
بگه عشق چیه؟

 

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

 

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید

 

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد
بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم
برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از
چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر
بودم هر کاری براش بکنم هر کاری…

 

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی
قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت
های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست
داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت
خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر
باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون
زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و
به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین
ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت
نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو
بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من
نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و
گفتم بخاطر من برو … و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر
سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم
که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازاون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون
فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوستت داشتم و دارم
من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا
بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت
می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

 

دوستدار تو (ب.ش)

 

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم
جوابم واضح بود

 

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

 

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه
داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

 

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

 

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

 

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین
افتادو دیگه هم بلند نشد

 

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا
بهم رسیدن…

 

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

 

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد


 

 

 

 

 

 

 

 هیچ وقت زود قضاوت نکن

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 


روزه تولد

 


امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهي هاشو  بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.

7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.

دوسه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنچره دانشگاه ايستا ده بود و به دانشجوياني كه زير برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه مي آمدند نگاه مي كرد. منصور در حالي كه داشت به بيرون نگاه مي كرد يك آن خشكش زد ژاله داشت  وارد دانشگاه مي شد.  منصور زود خودشو به در ورودي رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام كرد ژاله با ديدن منصور با صدا گفت: خداي من منصور خودتي. بعد سكوتي ميانشان حكم فرما شد منصور سكوت رو شكست و گفت : ورودي جديدي ژاله هم سرشو به علامت تائيد تكان داد. منصور و ژاله بعد از7 سال دقايقي باهم حرف زدند و وقتي از هم جدا شدند درخت دوستي كه از قديم  ميانشون بود بيدار شد . از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همديگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبديل شد به يك عشق بزرگ، عشقي كه علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا مي داشت .

منصور داشت دانشگاه رو تموم مي كرد وبه خاطر اين موضوع خيلي ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمي تونست مثل سابق ژاله رو ببينه به همين خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پيشنهاد ازدواج داد و ژاله بي چون چرا قبول كرد طي پنچ ماه سور سات عروسي آماده شد ومنصور ژاله زندگي جديدشونو اغاز كردند. يه زندگي رويايي زندگي كه همه حسرتشو و مي خوردند. پول، ماشين آخرين مدل، شغل خوب، خانه زيبا، رفتار خوب، تفاهم واز همه مهمتر عشقي بزرگ كه خانه اين زوج خوشبخت رو گرم مي كرد.

ولي زمانه طاقت ديدن خوشبختي اين دو عاشق را نداشت.  

 در يه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب كرد منصور ژاله رو به بيمارستانهاي مختلفي برد ولي همه دكترها از درمانش عاجز بودند بيماري ژاله ناشناخته بود.

اون تب بعد از چند ماه از بين رفت ولي با خودش چشمها وزبان ژاله رو هم  برد وژاله رو كور و لال کرد. منصور ژاله رو چند بار به خارج برد ولي پزشكان انجا هم نتوانستند كاري بكنند.

بعد از اون ماجرا منصور سعي مي كرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها براي ژاله حرف مي زد براش كتاب مي خوند از آينده روشن از بچه دار شدن براش مي گفت.

ولي چند ماه بعد رفتار منصور تغير كرد منصور از اين زندگي سوت و كور خسته شده بود و گاهي فكر طلاق ژاله به ذهنش خطور مي كرد.منصور ابتدا با اين افكار مي جنگيد ولي بلاخره  تسليم اين افكار شد و تصميم گرفت ژاله رو طلاق بده. در اين ميان مادر وخواهر منصور آتش بيار معركه بودند ومنصوررا براي طلاق تحریک می کردند. منصور ديگه زياد با ژاله نمی جوشید بعد از آمدن از سر كار يه راست مي رفت به اتاقش. حتي گاهي مي شد كه دو سه روز با ژاله حرف نمي زد.

يه شب كه منصور وژاله سر ميز شام بودن منصور بعد از مقدمه چيني ومن ومن كردن به ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه منصور ته مونده جراتشو جمع کرد و گفت  من ديگه نمي خوام به اين زندگي ادامه بدم يعتي بهتر بگم نمي تونم. مي خوام طلاقت بدم و مهريتم.......  دراينجا ژاله انگشتشو به نشانه سكوت روي لبش گذاشت و با علامت سر پيشنهاد طلاق رو پذيرفت.

بعد ازچند روز ژاله و منصور جلوي دفتري بودند كه روزي در انجا با هم محرم شده بودند منصور و ژاله به دفتر طلاق وازدواج رفتند و بعد از مدتي پائين آمدند در حالي كه رسما از هم جدا شده بودند. منصور به درختي تكيه داد وسيگاري روشن كرد  وقتي ديد ژاله داره مياد به طرفش رفت و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش. ولي در عين ناباوري ژاله دهن باز كرده گفت: لازم نكرده خودم ميرم بعد عصاي نايينها رو دور انداخت ورفت. منصور گیج منگ به تماشاي رفتن ژاله ايستاد .

ژاله هم مي ديد هم حرف مي زد . منصور گيج بود نمي دونست ژاله چرا اين بازي رو سرش آورده . منصور با فرياد گفت من كه عاشقت بودم چرا باهام بازي كردي و با عصبانيت و بغض سوار ماشين شد و رفت سراغ دكتر معالج ژاله. وقتي به مطب رسيد تند رفت به طرف اتاق دكتر و يقه دكترو گرفت وگفت:مرد نا حسابی من چه هيزم تري به تو فروخته بودم. دكتر در حالي كه تلاش مي كرد يقشو از دست منصور رها كنه منصور رو به آرامش دعوت می كرد بعد  از اينكه منصور کمی آروم شد دكتر ازش قضيه رو جويا شد. وقتي منصور تموم ماجرا رو تعريف كرد دكتر سر شو به علامت تاسف تكون داد وگفت:همسر شما واقعا كور و لال شده بود ولي از یک ماه پيش يواش يواش قدرت بينايي و گفتاريش به كار افتاد و سه روز قبل كاملا سلامتيشو بدست آورد.همونطور كه ما براي بيماريش توضيحي نداشتيم براي بهبوديشم توضيحي نداريم. سلامتي اون يه معجزه بود. منصور ميون حرف دكتر پريد گفت پس چرا به من چيزي نگفت. دكتر گفت: اون مي خواست روز تولدتون موضوع رو به شما بگه...  

 منصور صورتشو ميان دستاش پنهون كرد و به بی صدا اشک ریخت. فردا روز تولدش بود...

 

 

 


 

قلب

 

 

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

 

 

 

 

 حواس

 

 

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مأمور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید:
"ای سردار، اگر من

از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟"
سردار پاسخ داد:
"ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود."
فرمانروا پرسید:
"و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟"
سردار گفت:
"آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!"
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید:
"آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟"
همسر سردار گفت:
"راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم."
سردار با تعجب پرسید:
"پس حواست کجا بود؟"
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت:

"تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می‌کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند"

 



شنبه 27 آبان 1391برچسب:, |

 
 

برای تـــ ـ ❤ـ ـــو که بهترینـ ـ ـ❤ ـ ــــــــــــی

++ســـ ـ ـ ـ ـلام++

+سلام...امیدوارم از وبم لذت ببرین و اوقات خوبی رو اینجا داشته باشین+

+++++++++


+خوشحال میشم در مورد وبم نظر بدین و برای بهتر شدن وب بهم کمک

کنین +

.......

++ این پست ثابته و آپام زیر این پست قرار میگیره ++ 

.......

دوستدار شما...

[ جمعه 1 اردیبهشت1391 ] [ 10:9 ] [ نگاه عمیق

 


میتـــــــرســـم..

...میتــرســم…
...کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد...
..نغمــه ِ دلـت را بشنــود..
و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!
چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!
ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن
[ سه شنبه 23 آبان1391 ] [ 20:7 ]عشق ورزشی[ 21 نظر ]

 


❤ ...دوستـــ دارمـــ تـــا ابـــــد....❤

یک دلیل برای عاشق شدنم، یک بهانه برای زنده ماندنم،

تویی آن دلیل و بهانه عاشقانه.

یک هوای عاشقانه برای با تو بودن، همین هوای بارانی،

دستت درون دستهای من، این است همان آرزوی رویایی.

این نفسی که  در سینه ام است، این قلبی که با تو به آرزوهایش رسیده است،

این وجودی که محتاج وجود توست، این همه احساسات، همه در عشق تو جای گرفته است.

ببین عشق تو چقدر مقدس است که زندگی ام با تو دوباره جان گرفته است

ببین چقدر دوستت دارم که خوشبختی را از لحظه ای که آمدی دیدم، حس کردم و باورش کردم.

باور کردم که حضور تو در زندگی ام یک حادثه نبود،با اینکه روزی که تو آمدی

من حتی فکر داشتن تو را هم نمیکردم.

روزی که آمدی چه روز دلنشینی بود، روزی که بهم میرسیم چه روز مقدسی خواهد بود

و روزی که از عشق هم میمیریم چه روز عاشقانه ایست.

به عشق همان روز، روز از عشق مردن،

اینک عاشقانه همدیگر را میپرستیم تا به دنیا بگوییم این ما هستیم که عاشق همیم.

دلیلی نمی بینم برای زنده ماندنم اگر تو نباشی، نمیخواهم حتی یک لحظه در فکر نماندن باشیم.

می گذرد روزی این شب های دلتنگی، می گذرد روزی این فاصله و دوری، می گذرد

روزهای بی قراری و انتظار.می رسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم

فصل ها را بی بهار و از ترس این که بهم نرسیم تا صبح اشک می ریختیم.


عزیزم بیا در آغوشم، تو مال منی. آرام باش که تو تا آخر دنیا،
....دنیای منی...
[ چهارشنبه 17 آبان1391 ] [ 10:21 ] عشق ورزشی[ 31 نظر ]

 


قشنگ ترین بهونه زندگیــــم

چه زيباست كه تو تنها نياز من باشي

و چه عاشقانه است

كه تو تنها ارزويم باشي

و چه رويايي است

اين لحظه هاي ناب عاشقي

و من همه زيبايي عاشقانه و رويايي را فقط با تو حس ميكنم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تـــــــو

                   تمــــــام

                                             آرامشـــمي

ميــــدونستي؟!


[ پنجشنبه 4 آبان1391 ] [ 12:27 ] [ نگاه عمیق] [ 42 نظر ]

 


برای عشقم....

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

آسمـان هـم کـه بـاشی


بـغلت خـواهــم کـرد ...


فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش


هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد ...


پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو


دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟...

......

سلام دوستان ...خوشحال میشم به این دو تا وبم هم سر بزنین..

http://ma2ta-h2.blogfa.com/

http://bekhand-bedonya.blogfa.com/

 

[ جمعه 21 مهر1391 ] [ 23:3 ] [ نگاه عمیق] [ 12 نظر ]

 


...

  چقدر خوبه آدم یکی را دوست داشته باشه

  نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه

  نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره ، نه به خاطر اینکه تنهاست

  و نه از روی اجبار بلکه

 به خاطر اینکه اون شخص ، ارزش دوست داشتن رو داره...!!!


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


آدم باید تو زندگی یه  "تو" داشته باشه

که هروقت از همه چی خسته و نا امید شد

 بهش بگه مهم اینه که  "تو"  هستی بی خیال دنیا و غم و غصه هاش


 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


یادت باشه وقتی همه کس یه کس شدی

اون کس بعد تو خیلی بی کسه

یا همه کسه کسی نشو

یا اگه شدی

تنها کس بی کسی هاش باش

[ جمعه 14 مهر1391 ] [ 10:34 ] [ ❤.نگاه عمیق❤ ] [ 28 نظر ]

 


دلمــ براتـ تنگــ شدهـ..

 



.....
عشق من دلم برات خیلی تنگ شده

یادته روز آخر دانشگاه بهم گفتی..دلت برام تنگ میشه ؟؟

منم گفتم نه اصلا

تو هم ناراحت شدی...بهم گفتی خیلی مغروری

اما من کل تابستونو دلتنگت بودم

...عشق من خیلی دوست دارم...

کاش تموم بشه این تابستون لعنتی

ادامه مطلب
[ شنبه 18 شهریور1391 ] [ 13:17 ] [ ❤..نگاه عمیق❤ ] [ 32 نظر ]

 


گذشتهــ...

خــــدایا...

همه از تو می خواهند ،

بدهی
من از تو می خواهم ، بگیری

خـــــدایا...

این همه حس دلتنگی را از من بگیر...


.........
 

ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 مرداد1391 ] [ 13:35 ] [ ❤نگاه عمیق❤ ] [ 54 نظر ]

 


تولد یک فرشتهـ

زندگی یعنی من ...

زندگی یعنی تو ...

زندگی یعنی ما ، و یکی گشتن با همه آنچه که هست ...

مثل دریا با رود ، مثل آتش با دود ...

و خدا را دیدن و از او پرسیدن ...

و از این عشق که می سوزاند ، همه هستی من را هر دم ...

.....

سلام به تنها عشق زندگیم که با تمام وجودم دوستش دارم

امروز برای من یک روز عزیزه ... خیلی عزیز

چون در چنین روزی در 23 سال پیش خدا یکی از فرشته هاشو

فرستاد روی زمین ...

امروز تولد عشق منه ... و هزاران بار خدا رو شکر میکنم

عشق من ... تمام زندگیم ... به پاکی عشقی که در قلب سرخ من است

به تو ... به تنها امید زندگیم ... به کسی که هر لحظه با یاد او زنده ام

میگویم:تولــ ــــ ـــ ــــ ــــدت مبارک ...

و ممنونم از این که متولد شدی ... تا تنها دلیل بودنم باشی

عاشقانه دوستت دارم

[ یکشنبه 8 مرداد1391 ] [ 22:32 ] [ ❤.نگاه عمیق.❤ ] [ 35 نظر ]

 


آخیشـــ.....

ســلامــ بــهــ هــمهـ دوستـایــ خوبــمــ کـهــ ایـنــ چــنــد وقــتـ کــهـ نـبودمـ بــازمـ بـهمـ ســر زدنـ از همـــتونــ ممنــونمـ  

آخیشـ دیگهـ راحتــ شدمــ اینــ ترممــ بلاخــرهــ تمـومــ شـــد بــعد از اینــکهــ

آخـرینــ امتـحانمـ و 13دادمــ تـازهــ بدبخـتیــ

مـنــ شــروعـ شــد آخــهــ 19تحـویلــ پــروژهـ داشــتیمــ

بــعد از امـتحانــا یــهـ روز استــراحتــ کــردمــ از فــرداشــ افـــتادمــ دنـبالهـ کــارامــ بــرایــ تحـــویلــ پــروژهــ

کــلیــ زحــمتــ کــشیدمـ 2روز آخــریــ از صبــحــ تــا شــبـ یــا ایــستادهـ بــودمــ نــقشهــ مــیکشیـدمـ

یــا نشــستهــ بــودمــ مــاکتــ درســتــ مــیکردمــ    

کــهــ تــا روز 19 صبــحــ طــولــ کــشیـد و اونــ مـــوقعــ سـاعتــ 9 کـــارامــ تمــومــ شـــد

خــدارو شــــکر اســـتاد از کـــارامــ راضـــیــ بــود

.......

بـــلاخــرهــ هــر چــی بــود تــمومــ شــد هــرچنــد روز آخــریــ دلــم گــرفــتــ

آخـــهــ دیــگهــ نــمیشـد مثــلــ قـبـــلــ منــو شـــوشـــو همـــو راحــتــ بــبینیـمـ و بـــا

هـــمــ باشـیمـ ....بــا

ایـــنــ حــالـ هــمــشــ چــرتــ زدمــ چــونـــ اصــلا نــخوابیدهــ بودمـ

حــسینمــ کــلیــ از دســـتمــ حــرصــ مــیخــورد

... بلاخرهـ تحــویلـ پــروژهــ هـمـ تمــومــ شــد و منـــمــ راحــتــ شــدمــ ...

.....

ادامــهــ مطــلبــ عــکســ کــارامـــو گــذاشــتمــ امـــیدوارمــ خــوشــتونــ بــیاد

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 21 تیر1391 ] [ 16:58 ] [ ❤.نگاه عمیق.❤ ] [ 55 نظر ]

 


فقط تورو دارم ......

کارت پستال درخواستی طراحان

 

مرد که تو باشی.....زن بودن خوب است!!!

از میان همه ی مردهای دنیا فقط کافیست پای تو در میان باشد!!!

نمیدانی برای تو خانوم بودن چه کیفی دارد.........

.......

عشق من.....امید من برای زندگی ......

...منو ببخش...

[ یکشنبه 28 خرداد1391 ] [ 16:7 ] [ ❤..نگاه عمیق❤ ] [ ]

 


دیدی تا حالا....

 دیدی تا حالا اگه کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی...

دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی...

دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی...

 حتی اگه بره و همه چیز رو با خودش ببره.

 حتی اگر از اون فقط گریه های شبونه بمونه و عطر آخرین نگاهش...

 حتی اگه بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه ...

هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه که بوی عطرش رو میده چه حالی میشی؟

برمیگردی و به اون رهگذر نگاه میکنی تا مطمئن شی خودش نبوده...

[ یکشنبه 21 خرداد1391 ] [ 11:47 ] [ ❤..دختری با قلب سرخ..❤ ] [ 78 نظر ]

 


رنگـــــینـ کمانــ زنــدگـــیــ مـــنـــ

این روز ها خیلی به تو فکر می کنم

به روزها و لحظه های با تو بودن

به لحظه هایی سراسر خاطره

سراسر شور و عشق 

روزهایی که قبل از آمدن تو این همه رنگی نبود

این همه پر شور نبود

یادت هست گفتی من رنگین کمان زندگی تو هستم

حالا می خواهم بگویم تو هستی

تویی که رنگین کمان زندگی منی

...

شنبه هایم را قرمز می کنی

به شوق دیدار دوباره 

و به امید یک هفته دیگر با تو بودن 

.......

یکشنبه هایم را آبی رنگ می زنی

به یاد آبی آسمان در هوای قدم های ما

و دستان به هم گره خورده

که انگار کسی نمی تواند آنها را از هم جدا کند

....

دوشنبه هایم را به رنگ نارنجی

پر از هیجان با تو بودن

پر از نشاط شیطنت های کودکانه تو 

سه شنبه هایم را سفید

بی غم بی غصه

انگار که با تو بودن غم دل می زداید

نمی دانم چه سری است در نگاهت که پاک میکند هرچه بی تابی است.

چهارشنبه هایم را نیلی می کنی

پر از لطافت پر از ظرافت

و من درود میفرستم به خدا به خاطر این همه زیبایی 

به خاطر این همه مهر که در دل تو نهاده است

..... 

و پنج شنبه...

پنج شنبه های من به رنگ بنفش است

هم پر از عشق با تو بودن

هم نگران جدایی از تو

 هم پر از خاطرات زیبا

هم پر از تمنای وصال تو 

....

و بالاخره جمعه فرا می رسد

جمعه های من بی رنگ نیست

جمعه های بدون تو و به یاد تو

جمعه های من هفت رنگ است

به یاد همه روزهای با تو بودن

آخ که چه شیرین است مرور خاطرات زیبای هفت روز رنگین

.....

آری من هم هر روز یک رنگ می شوم

درست همانند تو

که صادقانه رنگ عشق را به من نشان دادی

تویی که با شعرهایت من را به اوج غرور می بری

واقعا لیاقت می خواهد

مخاطب شعر های تو بودن

آیا من لایق این همه عشق هستم؟

[ پنجشنبه 28 اردیبهشت1391 ] [ 11:56 ] [ ❤..دختری با قلب سرخ..❤ ] [ 77 نظر ]

 


About

یعنـــے می شود روزے برسَـــد. .

کـــــه بیایــے. . .

مــَرا در آغــــوش بگیری

بخواهم گله کُــــنَم ....

بگویے هیــــــســ . .

همه کابـــوس ها تمـــــــام شد ...

در گوشـــــــم بگویـے:

بَــراے همیشه مالـــــه مَــن شُـدے...
.
.
.
دِلَـمـ مے خَوآهَـد

صورتَتـــ ته ریشـ داشته باشد

تا من بهـــــآنـﮧ داشته باشم

برای بــــوسیدَטּِ لب هایت


.★/(,")♥♥(".)★★
..★/♥★★/█★★
.★_| |_★._| |_ ★

 

L



پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, |

 
 

امشب خستـــــه تر از هر روزم

کاش میشد گوشه ای نوشت:

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خسته ام فردا بیدارم نکــــــــن

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

به سلامتیه:

به سلامتی کودک بیماری که با گریه به مادرش میگه :

 

 

امسال سین هشتم سفره ی ما سرطان من است...

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

به سلامتیه:

به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش
به یه دختر ناز و خوشگل میفته
بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم
باشی‌

انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی . . .

 

 

 

 

 

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 


حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد

آטּ را هَر جایــے نَگُذار ...

ایـטּ روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد

بَعد کــِہ بــِہ دَردِشاטּ نَخُوردے

جاے صَنـْدوقِ پُسـتــْ آטּ را

دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــے اَنـْدازَنـْد

وَ تو خوبـْـ میدانــے دِلــے کــِہ الـْمثنــے شُد

دیگر دلـْ نمــے شود...

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

 

ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ

 
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ

 

ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ


ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨم
ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻢ  ﺑﮑﺸﻢ......

 

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

حـالا کـه رفتـــــه ای

 


مـرد شـده ام !

 


بستــــه بستــــه سـیگار میــــکشم

 


تـا تــــو را دود کنــــم


در خیــال ِ خستــــه ام...

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام،،،


مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا بایــک جمـــــلـــه


یـــک لبـــــخـنـــد،،،


بــه بــازی میـــــگیــــری


... ... ... مــــــیگـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت،

 

شـــیطنـــت هــــایت


و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم


... مــــــیگویند ســــاده ام


اما تـــــو این را باور نکن


مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم،


همیـــــــــن!!!!


و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد...

 

 

 
 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

 

گور پدر آن سلامتی

که سیگار را مضر می پندارد

سیگار من " نگران حال من استــــ.
 
 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 



بـا رفتنـتــــــ
 
من را در قفسـی انـداختـی کـه در ِ آ نـــــ همیـشـــه
 
 
بـاز استـــــ ...
 

تکـــ تکـــِ پـرهـایـم را می کَنـَم تـا نبـاشد بـالــی بـرای پـرواز ...
.
 

.
.
عشقـــــ همـه چیـزش فـرقـــــ مـی کنـد ...
 

حتـی اسـارتـش ...!
 
 
 
 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی می‌کرد از خواهرش

پرسیدمادرمان کجاست؟


خواهر بزرگش پاسخ داد که مادر در بهشت است؛ دخترک نمی‌دانست

که مادر آنها به دلیل کار زیاد و بیماری صعب العلاج، چشم از جهان فرو

بسته بود.


کریسمس نزدیک بود و دخترک مدام در مقابل ویترین یک فروشگاه کفش

زنانه لوکس می‌ایستاد و به یک جفت کفش طلایی خیره می‌شد. قیمت

کفش ۵۰ دلار بود و دخترک افسوس می‌خورد که نمی‌تواند کفش را

بخرد. 

کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار می‌کرد مبلغ ۴۰ دلار

را برای هر کدام از بچه‌ها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به

آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش

قدیمی‌اش را به بازار کالا‌های دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود

به قیمت ۱۰ دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و

کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و

خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به

اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را

به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛

مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟ دخترک گفت که

خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در

بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای

مادرم تاول داشت..

 

 

 

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

چقدر سخته وقتی تو در افکارت رسیدن به دیگریست

و من در افکارم رسیدن به تو . . . !!

 


 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

عکس لب رفتن عاشقا..کسی که کسی از ته دل دوس

داشته باشه بهترین لذت براش لب رفتن با عشقشه..اگه

دوس داشتین برین ادامه مطلب بقیه اش رو ببینید

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

هیسْ . . .

بگذآریـــ دْ بــِرَوَد. . .


مآنْدَטּ اِلتِمآسے نیسْت
 
 

 

 

 

ادامه حرف های عاشقانه در ادامه مطالب

اگه دوس داشتین نگا کنی



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

عطر سیگار را


به عطر تو بر لباسم ترجیح می دهم


تو درد دلم بودی سیگار مرهم دلم


تو با سوزاندن دلم مرا به زیر می بردی


سیگارم با سوزاندن دلش مرا به عرش می برد


تو معشوق بودی و من عاشق


حال من معشوقم و سیگارم عاشق


معشوق بودن هم لذتی دارد

 

 


                                بقیه مطالب تو ادامه مطالب

                               اگه دوس داشتین یه نگاهی بندازید

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟

صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او

از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!

لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !

 

 

 

 

 

بچه ها ادامه مطالب عاشقانه  تو ادامه مطلب هستش

اگه دوس داشتین نگا کنین



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

چه حرف بی ربطیست که


مرد گریه نمی کند


گاهی آنقدر بغض داری


که فقط باید مرد باشی


تا بتوانی گریه کنی...

 

 

 

 

بقیه مطالب عاشقانه در ادامه مطلب هستش

اگه دوس داشتین نگا کنین



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

دلـمــ را ســ ـپردمــ بهـ بنگاهـــ دنیــــــ ــا 

هـی اگهیــــ دادمــ اینــــــ ـجا و اونــــــجا

هـــــ ـر روز

برایـــ دلمــ

مشتریـــ امــدو رفتـــ

هـــ ـی ایــن و انـــــ

سرسری امد و رفتـ

 

 

دوستایــ گلمـ اینـ بهــــــ ـترینـ شعریــ کهـــــ ـــــ تو عمرمــ خوندمــــــ

بقیهـ اشـ هم جالبهــ همــ قشنگــ اگه کسیـ دوست داشت بخونهــ

 

 

 

تا کــــــــــــــــــــــــــــــــی خــ ـدا خـ ـدا   

 

 

  تا کی تحــــــــــــــــــــ مل غـــــــ ـمــــ 

 

 

دیگــــــــــ ـر زیــــــــــ ــــ ــاد بــــــ ـــرده

 

      گمانمـــ مرا خـــــــــ ــــــــ ــــــــ ـــــــــدا

 

 

 

بقیه مطالب عاشقانه تو ادامه مطلب هستش..

اگه دوس داشتین نگا کنین

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

همیشه


در بدترین لحظه ها


تنها رها می کنی مراو


بدترینِ لحظه ها


وقتی است


که تو


مرا


تنها


رها می کنی

 

تـ ــو رفتـــیـــ بدونهـــ تو دلمـــــ

دلمــــ از غصهـــ ها پوسیـــ ـ ـد

گناهمــ  اینـــ کهـــ هر دمـــ ـ ــ

لبمـــ ـ لبهایــ تــــو  میــ بوســید

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ

 

یعنـــــــی :


" نــــذار برم "


یعنـــــــی بــرم گــــردون


سفــــت بغلـــــم کـــن


ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و


... بگــــــو :


"خدافــــظ و زهــــر مـــار!!!!!!!


بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ


مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!


مــــــگه الکیــــــــه!!!!"


چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!


چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری.................



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, |

 
 

 



شنبه 13 آبان 1398برچسب:, |

 
 

عکس بازداشت زنی که در المپیک لخت شدعکس بازداشت زنی که در المپیک لخت شد



یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, |

 
 
نام گروه: در حاشیه...      تعداد بازدید: 39305


ماریا شاراپوا این ورزشکار جوان قهرمان تنیس دنیا است و ملیت دو کشور روسیه و آمریکا رو داره...و ثروتمندترین زن ورزشکار دنیا با درآمد سالانه حدود 20 میلیون دلار می باشد.
زیباترین ورزشکار زن دنیا! (+عکس)

زیباترین ورزشکا

ر

این زن به عنوان زیباترین زن ورزشکار دنیا معروف میباشد.



جمعه 21 مهر 1391برچسب:, |

 
 

مسیمسیمسیمسیمسیمسیمسیمسیمسیمسیمسی

 



جمعه 14 مهر 1391برچسب:, |

 
 

 

 



جمعه 14 مهر 1398برچسب:, |

 
 

 

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

Bikalak.com عکس های جدید کریستیانو رونالدو

 



چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, |

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, |